۱۳۸۶ آبان ۶, یکشنبه

تراژدي يك شاهزاده

خانم و آقاي استنفورد در همه دنيا تنها يك فرزند داشتند. يگانه وارث اين همه ثروت و حشمت جواني بود با استعداد منضبط و جدي كه تحت نظر بهترين استادان و راهنمايي هاي دلسوزانه پدر آيين ملكداري مي آموخت. آري! آيين اداره ملكي با هزاران كارمند كه تك تك آنها شخصيت هايي احترام بر انگيز بودند نه يك "مشت حيف نان" كه هر طور "خان مظفر" عشقش بكشد بر سرشان بزند! همگان منتظر بودند ببينند اين جوان باهوش و پركار با چنين ادب و تربيتي با امكانات بي حد وحصر پدر و كارمندان متبحر گوناگونش چه قله هاي جديدي از افتخار
را فتح خواهد كرد.

استنفورد جوان به معماري تمدن هاي كهن و جمع آوري اشيا عتيقه علاقه اي وافر داشت. مي گويند برخي از اشيا موزه استنفورد كه پيشتر از آن سخن رفت يادگار اين جوان است. او همچنين به پرورش اسب و سواركاري علاقه داشت. اصطبل دانشگاه استنفورد و اسب هايش نيز (كه باز درنوع خود ثروتي عظيم است) از يادگار هاي اين دردانه رعناو خوش ذوق خانم و آقاي استنفورد است. اما متاسفانه سال ها پيش از آن كه به رسم قصه هاي پرستار كودكي هاي من اين شاهزاده سوار بر اسب سفيد شاهزاده خانم زيباي شهر روياها را ملاقات كند در سفري كه به همراه والدينش به ايتاليا داشت به بيماري تيفوئيد گرفتار آمد و در سن شانزده سالگي از دنيا رفت.

قبلا هم گفته ام در فرهنگ آمريكايي
self-pity
به شدت تقبيح مي شود.
در آمريكا رسم بر اين است كه وقتي مادري داغدار فرزند مي شود به جاي دل سوزاندن براي خودش سعي مي كند سرش را با سازندگي گرم كند. معمولا مادران داغدار تلاش مي كنند موسسه اي عام المنفعه به نام فرزند از دست رفته شان راه بيندازند.
با توجه به اين كه بيشتر كودكان آمريكايي به بيسبال علاقه دارند در سراسر آمريكا زمين هاي بيسبالي مي توان يافت كه مادران آمريكايي به ياد فرزند از دست رفته شان در افتتاح آن كوشيده اند وبه نوعي در را ه اندازي آن سهيم بوده اند. جين هم چنين شير زني بود. او هم بر آن بود با "عشق حقيقي" خويش
زيباي خفته" دلبندش را در قالب يك دانشگاه و يا موزه به حيات باز گرداند.

مي گويند در شب هاي آخر زندگي شاهزاده خانم و آقاي استنفورد هر دو بر سر بستر فرزند دلبندشان تا صبح ايستاده بودند. تنها يك لحظه اي جين به خواب رفت و در همين لحظه شاهزاده پركشيدورفت. هنگامي كه جين چشم باز كرد للاند آرام صبورو متين اما قاطع به او گفت:"از اين پس فرزندان كاليفرنيا فرزندان ما خواهند بود." و اين سخن نطفه آغازين دانشگاه استنفورد بود.

۲ نظر:

Sima گفت...

من خيلي به داستان استنفورد ها علاقه مند شدم، لطفا ادامه بده.

ناشناس گفت...

very beautiful real story...i got much impressed ...